با آن دیوارهای آجری بلند، وسط خانههای رنگو رو رفته قد علم کرده است. نه به خانههای کوچکِ بینظم این محله شباهتی دارد، نه به بیابانی که آنسوتر تا دوردستها به چشم میخورد. این ساختمان تازهتأسیس انگار ربطی به بافت مرده اطرافش ندارد. انگار اینجا ساخته شده تا امید تازهای باشد برای این بیابان خشک.
بذری که قرار است در خشکسالی این منطقه بروید و زمین را بارور کند. درهای ساختمان قرار است به روی آدمهایی باز شود که تا پیش از این بارها به درهای بسته خورده بودند. خانمهایی که بستری برای پرورش هنر و استعدادشان نداشتند و حالا قرار است به درآمدزایی از طریق کسب مهارتشان هم فکر کنند.
مرکز آموزش فنی و حرفهای سردار شهید قاسم سلیمانی با همین رویکرد در این نقطه از شهر، یعنی در محله شهید معقول شهرک شهید رجایی تأسیس شد. حالا چند هفته از شروع کلاسهای این مرکز برای بانوان حاشیه شهر نمیگذرد که پا به اینجا میگذاریم.
اسفند سال۹۹ بود که کلنگ ساختش را بر زمین نابارور این محدوده زده و در عرض چند هفته دیوارهایش را بالا کشیدند. همان روزها بود که به این ساختمان نیمهکاره پا گذاشتم. استاندار، معاون وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی، رئیس سازمان فنی و حرفهای استان و... هم برای بازدید آمده بودند. تعداد زیادی بنّا، سنگبر، برقکش و... ریخته بودند وسط محوطه و از اینسو به آنسو میدویدند برای اینکه تا پایان سال پروژه تمام شود. اما تمام نشده و کار به درازا کشید. اواخر شهریور امسال خبر اتمام کار را شنیدیم و اکنون بار دیگر پا به این ساختمان گذاشتهایم.
در و دیوار برق میزند و بوی رنگ تازه خشکشده هنوز توی راهروها به مشام میخورد. همه چیز اینجا حس تازگی دارد. اهالی بهویژه خانمهای محلههای اطراف هم هنوز به بودن این ساختمان عادت نکردهاند و وقتی ازشان درباره آن میپرسم با ذوق و شوق خاصی از آن حرف میزنند. یکی از این خانمها فاطمه درویش است که در محوطه مرکز پیش از ورود به ساختمان با او همکلام میشوم. او برای شرکت در کلاس خیاطی به اینجا آمده است.
همین چند هفته پیش در کانالی در فضای مجازی، اطلاعیه برگزاری کلاسهای خیاطی را در این مرکز میخواند و همان روز برای ثبتنام اقدام میکند. مصاحبه و آزمون میدهد و قبول میشود. حالا برای شرکت در اولین جلسه ذوق دارد. عذرخواهی میکند و بدوبدو پلهها را بالا میرود تا بهموقع به کلاس برسد. من هم از محوطه نسبتا بزرگ عبور میکنم، از کنار ساختمان نیمهکارهای که باید فاز2 این مرکز باشد میگذرم و وارد ساختمان تازهساز میشوم.
به کاشیکاری آبیرنگ سر در ساختمان نگاه میکنم. روی آن با رنگ سفید اسم مرکز نوشته شده است و در ادامه ویژه خواهران هم اضافه کردهاند. اینجا تنها مرکز فنی و حرفهای حاشیه شهر مشهد برای خواهران است. این را در خبرهای مربوط به مرکز خوانده بودم. وارد سالن میشوم. برق سرامیکها، پلاستیکهایی که هنوز از روی ابزار و وسایل جدا نشدهاند. همه چیز نشان از تازهتأسیس بودن این مکان دارد. طبقه اول پر از کلاس با در بسته است. کلاسهایی که انگار هنوز تشکیل نشدهاند.
معرقکاری، قالیبافی، گلیمبافی، صنایع چوب و... در انتهای راهرو اسم یکی از کلاسها توجهم را جلب میکند. وارد کارگاه خشکبار میشوم. کلی ابزار و وسایل وسط کارگاه روی میز دیده میشود. وسایل بستهبندی شده که هنوز استفاده نشدهاند. سمیه فتحی مربی این کارگاه است که جلو یکی از میزها ایستاده و اسامی شاگردهایش را در دفترش بررسی میکند.
او مدرک دکترای کشاورزی دارد و تا به حال سابقه تدریس هم داشته است. با خوشرویی سلام و احوالپرسی میکند و درباره این کارگاه توضیح میدهد: در کشاورزی سه مرحله برای تولید محصول داریم. کاشت، داشت، برداشت و کارگاه ما بهنوعی چهارمین مرحله است. تولیدکنندهها خیلی وقتها میوههای مانده را تبدیل به خشکبار میکنند تا محصول روی دستشان نماند و بتوانند از میوههای فصلی در فصول دیگر استفاده کنند.
به ابزار عجیب و غریب روی میز اشاره میکنم. از تصوراتم درباره این رشته میگویم. اینکه فکر میکردم فقط با یک چاقو و پارچه میتوانی میوهها را پهن و خشک کنی. او توضیح میدهد که این رشته هم مهارت و ابزار خاص خودش را میطلبد. میگوید: ابزار و وسایل را برای خانمها در اینجا فراهم کردهایم. در پایان دوره هم به آنها مدرک فنی و حرفهای تعلق میگیرد. میتوانند از طریق این مدرک وامهای خوب خوداشتغالی هم دریافت و ابزارهای لازم را بخرند و خودشان وارد بازار کار شوند.
در طبقه بالا کارگاههای دیگری دیدهمیشوندکه هنوز راهاندازی نشدهاند. گوهرتراشی یکی از آنهاست که در حال تجهیز است و قرار است ۱۵کارآموز داشته باشد. رضوان یعقوبی مربی این رشته است. وسط اتاق ایستاده و در حال راهاندازی دستگاههای تراش است.
او از هشت استانداردی میگوید که قرار است در این کارگاه آموزش داده شود. معرق، نقش برجسته و... میگوید: گوهرتراشی بین دیگر رشتههای مرکز یکی از ناشناختهترینهاست. خیلیها اولینبار بود که نام این هنر را میشنیدند. با تعجب دربارهاش میپرسیدند و اطلاعاتی نداشتند. اما یکی از اهداف مرکز همین است، اینکه هنرها و مهارتهای مختلف را به خانمهای منطقه بشناساند.
کمی در این طبقه قدم میزنم و نام کلاسها را یکی یکی روی درها میخوانم، نامهای ناآشنایی که خودم هم اطلاعات چندانی دربارهشان ندارم. میزبانی رستوران و میزآرایی، فناوری اطلاعات و... اما کارگاههای پرطرفداری هم هستند که همین حالا کلی کارآموز دارند و چند جلسه از برگزاریشان میگذرد. یکی از این کارگاهها کارگاه چرم است. کلاسی بزرگ در انتهای سالن.
صدای کوبش مشته و دستگاه پَرچ فضای کارگاه را پر کرده است. روی میزها پر شده از تکهپارچههای چرم. خانمها با هم حرف میزنند، میخندند و با این تکه پارچههای چرم مشغول هستند. اینجا شاید شلوغترین کلاس مرکز باشد. خانمها از راههای دور و نزدیک به اینجا آمدهاند تا هنر چرمدوزی را یاد بگیرند و در آینده از آن کسب درآمد کنند. از هر سن و قشری دور میز کنار هم نشستهاند اما پرسن و سالترین عضو کارگاه توجهم را به خودش جلب میکند.
عزیزه سرخی سرش گرم چرم سرخرنگ روبهرویش است. باید شصت سال را رد کرده باشد، عینکش را روی صورتش جابهجا میکند و سوزن را با دقت در چرم فرو میبرد. اولینبار است که در این کارگاه دست به چرم میبرد اما اولین تجربهاش را تجربهای قشنگ و شیرین مینامد! او از هفتم شهریور ماه یک روز در میان با دخترش به این مرکز میآید و چهار ساعت پای میز مینشیند. آنها از طریق فضای مجازی اطلاعیه کارگاه را میخوانند و بعد ثبتنام میکنند.
مسیری طولانی را از آن سر شهر در محله طلاب تا اینجا طی میکنند اما تا امروز یک جلسه هم غیبت نداشتهاند. فهیمه بهرامی دختر سیساله او از اهداف و آرزوهایشان میگوید، اینکه دلش میخواهد یک روز همراه مادرش کارگاه تولیدی کیف چرم داشته باشند.
به گفته مربی کارگاه ،از ۱۵ تا ۶۰سال کارآموز دارند و بیشتر از ظرفیت کلاس هم هنرجو ثبتنام کردهاند. از او دلیل این همه استقبال را میپرسم که پاسخ میدهد:«وسایل چرمی مثل کیفدستی، کیف پول و... طرفدارهای زیادی دارد و بازارش خوب است. بیشتر کارآموزها هم به درآمدزایی فکر میکنند و کلاس چرم میتواند انتخاب خوبی باشد.»
اگر خانمها بخواهند تولیدات خودشان را داشته باشند و محصولاتشان را بفروشند از آنها حمایت خواهد شد
معصومه مؤمن بیش از 10سال است که در بیرجند کلاس چرم برگزار میکند. با مهاجرت خانوادگیشان به مشهد تصمیم میگیرد فعالیتش را اینجا هم ادامه بدهد.
او مهارتآموزی به خانمهای این منطقه را ضروری میداند، افرادی که بعضا بار اقتصادی خانواده را به دوش میکشند. توضیح میدهد: مرکز برای درآمدزایی آنها برنامه و طرحهایی هم در نظر گرفته است؛ «اگر خانمها بخواهند تولیدات خودشان را داشته باشند و محصولاتشان را بفروشند از آنها حمایت خواهد شد و ابزار کار رایگان در اختیارشان قرار خواهد گرفت.»
دیگر کارگاه پرطرفدار این مرکز کلاس هنرهای تجسمی و رزین است که اتباع خارجی از آن بیشتر استقبال کردهاند. وقتی به این کلاس وارد میشوم که کارآموزان مشغول طراحی هستند. در همین فرصت با مربی کارگاه گفتوگو میکنم. ملیحه موسوی ابتدا از شاخههای مختلف این رشته میگوید. نقش برجسته، نقاشی روی شیشه، نقاشی روی پارچه و... آنها حالا منحصرا به نقاشی سهبعدی با رزین میپردازند. او توضیح میدهد: پیش از شروع کارگاه متقاضیها سنجش شدهاند. آنها که دستی بر آتش داشتهاند و با نقاشی ناآشنا نبودهاند برای ثبتنام در این کارگاه انتخاب شدهاند.
زهرا یکی از کارآموزهاست که مشغول کشیدن یک کوسه روی کاغذ است. مداد را با مهارت خاصی روی کاغذ تکان میدهد. او ساکن گلشهر است و از کودکی به طراحی علاقه داشته و چیزهایی برای خودش میکشیده است. با آشنایی با کلاس طراحی سهبعدی متوجه میشود که میتواند طرحهایش را روی شیشه بیاورد و بهعنوان وسیله تزیینی بفروشد. حالا همه هدفش این است که این مهارت را تمام و کمال بیاموزد و به کسب درآمد برسد.
کارگاه فرش، اسمی است که روی در کلاس بعدی نوشته شده است اما شباهتی به تصوراتم ندارد، نه از دار قالی خبری است نه از نخ و قیچی و قلاب. در عوض روی تخته کلی فرمول و عدد و رقم نوشته شده و یکی از کارآموزها هم مشغول حلکردن فرمول است!
مربی کارگاه که نگاه متعجبم را میبیند میگوید: در حال انجام محاسبات پیش از چلهکشی هستیم. باید ظرافت فرش را مشخص کنیم و بر اساس آن طول و عرض فرش را بسنجیم. آموزش این محاسبات خودش چند جلسه زمان میبرد.
امالبنین ربابی یکی از کارآموزان این کارگاه است که تصورش از کارگاه فرش متفاوت بوده است. در کودکی گلیمبافی را از مادرش آموخته اما هیچوقت حرفهای بهسراغش نرفته است. حالا انجام این محاسبات برایش سخت است اما انگیزه زیادی برای یادگیری دارد.
کارگاهها در آغاز راه هستند و کارشان را تازه شروع کردهاند. معاون اداریپشتیبانی آموزش فنی و حرفهای از راهاندازی تمامی کلاسها در هفتههای آتی میگوید، اینکه اطلاعرسانیها آنطور که باید و شاید نبوده و برای برخی رشتهها متقاضی به حد نصاب نرسیده است.
از او درباره جزئیات ساخت این مرکز و دستاندرکارانش میپرسم که در پاسخ میگوید: اواخر اسفند سال۹۹ بود که کلنگ ساخت مرکز به زمین خورد اما از خرداد سال۱۴۰۰ ساخت آن به طور جدی شروع شد. زمین را شهرداری اهدا کرد.
قرار بر این بود که ۵۰درصد هزینه ساخت برعهده دولت باشد و ۵۰درصد دیگر برعهده خیران، اما خیران بیشتر از تعهداتشان عمل کردند
احمدزاده ادامه میدهد: قرار بر این بود که ۵۰درصد هزینه ساخت برعهده دولت باشد و ۵۰درصد دیگر برعهده خیران، اما خیران بیشتر از تعهداتشان عمل کردند. تجهیزات و ابزار هم از منابع دولتی تهیه شده است.
مساحت زمین اهداشده ۵هزار مترمربع است که دو ساختمان شبیه هم در این مساحت طراحی شده است. یکی از ساختمانها تکمیل شده اما ساختمان دیگر هنوز نیمهکاره است. هر ساختمان ۱۲کارگاه دارد و هر کارگاه هم ۱۰ تا ۱۵نفر ظرفیت دارد. فعلا فقط شیفتهای صبح فعال است. در صورت استقبال میتوانیم شیفت بعدازظهر هم داشته باشیم.
او درباره انتخاب رشتههای آموزشی این مرکز توضیح میدهد: سعی کردهایم رشتههایی را انتخاب کنیم که متقاضی بیشتری دارند یا برای کسب و کار به سرمایه کمتری نیاز دارند چراکه هدف از راهاندازی این مرکز درنهایت اشتغالزایی بانوان است. در مصاحبههایی که برای ثبتنام متقاضیها انجام میشود هم این موضوع لحاظ میشود. اینکه افراد صرفا برای گذران اوقات فراغت به کارگاهها نیامده باشند و هدفشان کسب درآمد باشد. بیشتر این افراد مددجویان کمیته امداد امام خمینی(ره) هستند و برای آموزش هزینهای از آنها گرفته نمیشود.
احمدزاده در ادامه درباره کمک به اشتغال بانوان در این مرکز میگوید: هدفمان این است که پس از پایان دوره کارآموزانمان را رها نکنیم و زمینه را برای اشتغالشان فراهم کنیم، مثلا همین حالا در حال رایزنی با استانداری خراسان رضوی هستیم تا برای دریافت وام برای ایجاد اشتغال کمک بگیریم.از او درباره ساختمان نیمهتمام دیگر میپرسم. اینکه قرار است چه کاربریای داشته باشد.
احمد زاده جواب میدهد: «ساختمان دوم هم مثل همین ساختمان ۱۲کارگاه خواهد داشت. رشتههایی مثل پرورش ماهی زینتی، پرورش گیاهان زینتی، عکاسی گردشگری و... .»